بسم الله
در و دیوار حرف داشتند. چرا نداشته باشند؟ چند کیلومتر آنطرف تر از این حرم مگر مسجد حنانه نیست؟ مسجد حنانه چند دقیقه پیکر امیرالمومنین را تاب نیاورد و ناله کرد. این حرم چند قرن است پیکری را در برگرفته که هنوز معلوم نیست سرش کجاست.
در و دیواری که چه آزینش کرده باشند چه به سوگش نشانده باشند نشانی از غربت دارد. انسان از دیدنش آرام میشود، شاکر میشود، اما شاد نه.
حرم لبخند میزد، خوشامد میگفت، دعایت میکرد، تا بحال لبخند آدم عزادار را دیدهای؟ دیدهای که پشتش پر از بغض است؟ دیدهای که از گریه غمگینانهتر است.
حتی اگر پیشتر نشنیده باشی اذن دخول حرمش گریه کردن است و نشنیده باشی بهتر است خاکآلود و آشفته و مکروب نزدش بروی، خودت اینچنین حسی داری، حس میکنی بیادبی است اگر سرت پایین نباشد. داری پیش عزیز خلقت میروی، یادت میآید که چه گذشته است، یادت میآید که سخن از چند نفر به یک نفر بوده، سخن از هرکه با هر چه در دست داشت بوده. سخن از طوفان پاییزی بوده. سرت را پایین میاندازی و به جای ذکر و سلام و صلوات، تنها میگویی وای.وای.وای
حرم حرف دارد. از بابالقبله و شارع السِّدره و مُخَیِّم یکجور، از بینالحرمین جور دیگر. حرم نگاه دارد. حرم پرچمها را می رقصاند، طبلها را میشوراند، چشمها را میلرزاند، دستها را به صورتها میزند، لبها را با دندانها میگزاند، دعاهای آدم را بیادش میآورد.
حرم نورانی است، نورهای قرمز. موکتهای قرمز. جملههای قرمز. داخل ضریح سرخ، قتلگاه سرخ.چراغهای کوچک و بزرگ سرخ. همه، همه چراغها و جملهها و کتیبهها، همه این سرخیها چون زخمهایی پراکنده بر پیکره حرم نشستهاند. و بیاد میآوری که سخن از زخم است، زخمهای بیشمار، زخمهایی که شمارشان از تک تک عمودهایی که پای پیاده ازشان گذشتی بیشتر است.بیاد میآوری که سخن از چند به یک نفر است
و البته چیزهایی هم هست که بیادشان نمیآوری، که آنچه کرار و شیخ عباس جلویت پهن میکنند تنها یک سفره نیست، که این چایها توفیر دارد با چای سماور خانهات، که این قدمها را نباید برای رسیدن برداشت.
میشود حواست انقدر پرت باشد که بعدش حس کنی از خواب بیدار شدهای. به جسمت نگاه کنی و ببینی بین این جسم و آن جایی که همین هفته پیش راحت در آن گشتهای خیلی فاصله است.
سپیدهدم روز جمعه، وقتی خواستیم بیرون بیاییم برگشتیم که سلام آخر را بدهیم، در سراشیبی بابالقبله. ناخواسته، هر سه نفر که همسفر بودیم کنار هم قرار گرفتیم، انگار که بخواهیم ازمان عکس بگیرند.کادری که هیچگاه ثبت نشد، مگر در چشمان پاک صاحب آن حرم.
به بهانه فیلم شوخی دو جوان با پسرکی فقیر که در اینترنت بعنوان یک جنایت منفجر شد
بعد از سفر اربعین، چکیده سفرنامهای که نوشته نشد
در کشف ماهیت جای بوسه ای عجیب، چنان حرفی کهن و ناشناخته بر کتیبه ای، روی تلویزیون خانه
حرم ,سخن ,نفر ,یک ,وای ,است، ,سخن از ,که سخن ,یک نفر ,به یک ,بیاد میآوری
درباره این سایت